مردی كه پهلوی من نشسته بود گفت: ما مرديم!


مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه و 15 ثانیه
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه و 15 ثانیه
راننده تاكسی مسن بود.
مردی كه پهلوی من نشسته بود گفت: ما مرديم!
من با زن و مردی كه ميانسالی را رد كرده بودند عقب تاكسی نشسته بوديم. هيچ كس در تاكسی حرف نمی زد. پسر جوانی گفت: «مستقيم» و جلو نشست. به محض نشستن شروع به حرف زدن كرد. «عجب هوایی شده... تو زمستون يه هفته بارون نياد ديگه نميشه نفس كشيد.» كسی چيزی نگفت. پسر جوان گفت: «ميگن اهواز هواش از اينجام ناجورتره.» باز كسی چيزی نگفت.  پسر جوان گفت: «ديروز صبح عجب واليبالی بود... من كه داشتم سكته رو می زدم...» و چون باز هم كسی حرفی نزد خودش ادامه داد: «ايتاليا خيلی قوی يه ها، بردنش شوخی نيست.» موبايل پسر زنگ زد، پسر جوان گوشی را برداشت. «جونم... دارم ميام... ترافيكه... مگه ساعت چنده؟ پنج دقيقه دير كردم... پنج دقيقه كه ديگه اين حرفا رو نداره... دارم ميام.» پسر جوان تلفن را قطع كرد و گفت: «اين خانوما چرا اينجورين؟... ترافيك تهرون و كه ديگه همه می دونن» پسر برگشت و نگاهي به ما كه عقب نشسته بوديم انداخت. بعد به راننده نگاه كرد و مدتي چيزي نگفت. كمی بعد پرسيد: «راستی از ژنو چه خبر؟» كسی جوابی نداد. پسر گفت: «چرا هيچ كس اينجا حرف نميزنه؟» باز هم كسی جواب نداد. پسر دوباره به ما نگاه كرد بعد رو به راننده گفت: «آقا وايسا من پياده می شم.» راننده حرف نزد و به حركت ادامه داد. پسر كه ترسيده بود، گفت: «ميگم نگه دار... نگه دار... شماها زنده نيستين... مردين» راننده نگه نداشت. پسر در را باز كرد و خودش را از تاكسی بيرون انداخت. راننده رفت... بعد از چند دقيقه راننده توی آينه به ما نگاه كرد و لبخند زد. زن ميانسال گفت: «چون به حرفاش جواب نمی داديم، فكر كرد مرديم.» راننده گفت: «نه چون تعجب نمی كرديم فكر كرد مرديم.»
مردی كه پهلوی من نشسته بود گفت: «ما مرديم».‌

سروش صحت داستان کوتاه دسته : کتاب و ادبیات
مردی كه پهلوی من نشسته بود گفت: ما مرديم!
(0)


طرح زندگی خوب

درباره ما

طرح زندگی خوب، پرتال جامعی است که در اکثر حوزه های مرتبط با کیفیت زندگی، به ارائه خدمات آنلاین و تولید محتوی می پردازد. هدف این سامانه، ایجاد فرصت های بهبود در کیفیت زندگی فارسی زبانان بویژه ایرانیان عزیز می باشد.

عضویت در خبرنامه
عضویت

کلیه حقوق وبسایت glp.ir متعلق به تیم طرح زندگی خوب است.