چطور سید کاظم شریعتمداری از مرجعیت خلع شد؟
مدت زمان مطالعه: 12 دقیقه و 18 ثانیه
جوان آنلاین: در روزهای پیش رو به چهلودومین سالروز خلع آیتالله سید کاظم شریعتمداری از مرجعیت میرسیم. این رویداد تا هم اینک نیز محل تضارب آرا تاریخ پژوهان است. هم از این روی بازخوانی بسترهای آن به هنگام مینماید. مقال پی آمده با این هدف به رشته تحریر درآمده است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر را، مفید و مقبول آید. آیتالله خمینی را راضی میکنم که دست از مبارزه بکشد! شاید بهتر باشد که داستان را از این بخش آغاز کنیم که با آغاز دهه ۴۰، تصمیمات و اقداماتی از قبیل تصویب لایحه اصلاحات ارضی در ۱۹ دی ۱۳۴۰ و طرح و تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در ۱۴ مهر ۱۳۴۱، موجب شکلگیری اعتراضات دینی، سیاسی و اجتماعی علیه هیئت حاکمه ایران شد و سرانجام از زمستان ۱۳۴۱، این امر صورتی آشکار یافت. در دی و بهمن آن سال، هنگامی که علمای قم و در رأس آنها امام خمینی به اصول ششگانه پیشنهادی محمدرضا پهلوی که با عنوان «انقلاب سفید» مطرح شد، واکنش نشان داده و همهپرسی مربوطه را خلاف قانون اساسی و قوانین اسلام دانستند، آیتالله سید کاظم شریعتمداری نیز همگام با مراجع وقت به مخالفت با این اقدام دولت پرداخت. وی در تلگرافی به اسدالله علم (نخستوزیر وقت)، تصمیمات هیئت حاکمه را «خلاف صریح قوانین شرع انور» خواند. (۱) با وجود این موضعگیری اولیه، او از بهار سال ۴۲ به یکباره تغییر رویه داد! درحالی که جشن نوروز آن سال به پیشنهاد علما و در واکنش به اقدامات خلاف اسلام و قانون دولت تحریم شده بود، رژیم پهلوی سال را با یک یورش وحشیانه به مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز آغاز کرد. در چنین شرایطی آیتالله شریعتمداری در مذاکره با رئیس شهربانی قم در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۴۲، قول داد در آینده هیچگونه فعالیتی علیه دولت و لوایح ششگانه ننماید، اعلامیهای صادر نکند و آیتالله خمینی را نیز راضی کند که دست از مبارزه بکشد! خانه مرا محاصره کنید و اجازه رفت و آمد ندهید! بعد از فاجعه فیضیه، محرم ۱۳۸۳ قمری (مصادف با خرداد ۱۳۴۲) از راه رسید. همگان میدانستندکه محرم آن سال، اهمیت فراوانی دارد. در روز عاشورا در تهران، تحرکاتی علیه رژیم پهلوی صورت گرفت و اینگونه اعتراضات به سخنرانی امام خمینی در قم گره خورد. رهبر نهضت اسلامی در روز ۱۳ خردادماه و مصادف با عاشورا، طی یک سخنرانی شاه را به شدت مورد حمله قرار داد و عملکرد او را تخطئه نمود. متعاقب این سخنرانی تند، امام در نیمه شب ۱۵ خرداد دستگیر شد. پس از دستگیری ایشان، اوضاع در کشور متشنج گشت و مردم در نقاط مختلف دست به اعتراض زدند. در این میان عوامل رژیم نیز بدون واهمه مردم را به گلوله بستند. براساس یکیاز گزارشات ساواک، آقای شریعتمداری در همان روز ۱۵ خرداد، به ساواک قم و به صورت محرمانه پیشنهاد میکند، که یکی از اقدامات زیر را نسبت به وی انجام دهند: ۱ ـ خانه وی در محاصره قرار گیرد و اجازه رفت و آمد داده نشود. ۲ ـ به نام ملاقات با اعلیحضرت به تهران حرکت کند و چند روزی مخفی شود. ۳ ـ به مشهد یا حضرت عبدالعظیم تبعید شود. طبق تحلیل ساواک، علت این درخواستهای آقای شریعتمداری، «خلاصی خود از جوابگویی به مراجعین و رفع تکلیف» بود. (۲) در نهایت آیتالله شریعتمداری برای دور ماندن از اعتراض روحانیت مبارز و مردم طرفدار امام خمینی، با دیگر علما همسو شد و برای اعتراض به دستگیری و بازداشت ایشان، از قم رهسپار تهران شد. وی بعدها درباره علت سفر خود به تهران گفت: «بعد از گرفتاری جناب آقای خمینی که در ۱۲ محرم اتفاق افتاد، مقارن آن حادثه در شهرستانهای دیگری هم حوادث مشابهی اتفاق افتاد، مثلاً در شیراز از علمای مبارز و مجاهد بزرگ مثل حضرت آقای محلاتی [آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی]و عدهای دیگر را گرفتند. در مشهد حضرت آقای حاج آقا حسن قمی را گرفتند و به تهران آوردند و عده زیادی از وعاظ و گویندگان، حتی مثل جناب آقای فلسفی را هم گرفتند... ما هم که گرفتار نشدیم، وضعمان مشابه وضع آنها بود، یعنی آزاد مطلق نبودیم و در منزلمان، تحت مراقبت بودیم. در همین جا (قم) منزل ما را دو بار محاصره کردند، ولی به عللی رفع شد. ما فکر کردیم آیا در قم باشیم و اقداماتی که ممکن است، از همین جا شروع کنیم یا برویم در مرکز و اقدامات لازم را در آنجا شروع نماییم... در جریان فعلی نظر به اهمیت قضیه و اینکه امکاناتی را که در مرکز بود داشت، در اینجا فراهم نبود و اگر تأخیری میشد، شاید کار ناگواری اتفاق میافتاد و موقع اقدامش میگذشت و بعد پشیمانی فایدهای نداشت، ناچار به مسافرت به تهران شدیم. البته چند روزی تردید کردیم و با عدهای مشورت نمودیم. بعضیها موافق و بعضی مخالف بودند و البته عده مخالفین، بیشتر بود. ولی ما تشخیص دادیم که به هر صورت باید برویم، تا اولاً رفتن ما دلیل باشد بر اینکه وضعی که پیش آمدکرده است، وضعی غیرعادی است و ثانیاً اینکه اقداماتی کنیم و در استخلاص آقایان سعی نماییم و حدود چهار ماه در مرکز، با تمام ناراحتی که داشتیم، توقف کردیم...». آقای شریعتمداری علت سفر به تهران را، تلاش برای آزادی امام خمینی عنوان میکند، اما او در حقیقت با هدف گریز از مطالبات روحانیون، طلاب و مردم، کوشید تا خود را از کانون رویدادها دور کند. او چنان که خود میگوید، حتی برای سفر به تهران دچار «تردید» هم شده بود. نامبرده برخلاف آنچه ادعا میکند، تلاش خاصی در جهت آزادی امام نکرد و حتی کوشید تا مردم را از ادامه تظاهرات و اعتصابات باز دارد. این امر در اسناد ساواک نیز بازتاب یافته است. شایعه تأیید «دارالتبلیغ اسلامی» از سوی امام خمینی! آیتالله شریعتمداری در مرحله حساس و دشوار مبارزه، با تأسیس دارالتبلیغ اسلامی در سال ۱۳۴۳، عملاً راه خود را از امامخمینی جدا کرد و با تأکید بر «نظم و انضباط و تحول در حوزه»، مبارزه با پهلوی را ایجاد تشنج برشمرد و وظیفه اصلی طلاب و روحانیون را، صرفاً تحصیل، تدریس و ارشاد مردم دانست. در این میان همزمان در شهرهای مختلف به خصوص تبریز، شایع کردند که همه مراجع در قم و نجف، با تأسیس دارالتبلیغ موافق بودهاند و نمایندگان آنان ازجمله نماینده امامخمینی، در مراسم افتتاحیه حضور داشتهاند، ولی رهبر نهضت اسلامی که از آغاز کلنگزنی این مرکز، با تأسیس آن مخالف بود، این حضور را تکذیب کرد و به واسطه آیتالله مرتضی بنیفضل به علمای تبریز پیام داد، نه خود و نه نمایندهاش در آن مراسم حاضر نبودهاند. ایشان در پاسخ به یکی از افراد که با اشاره به گفته برخی که میان امامخمینی و آیتالله شریعتمداری دراین باره اختلافی نیست و اینکه آیا میتوان به دارالتبلیغ کمک کرد یا نه؟، نوشت که دخالتی در این ماجرا ندارد. (۳) امام با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی وقت، تأسیس دارالتبلیغ را به نفع رژیم پهلوی و در راستای اهداف آن میدانست و معتقد بود، پهلوی، چون نتوانست از طریق راهاندازی دانشگاه اسلامی مورد نظر خود در حوزههای علمیه نفوذ کند، میخواهد از این طریق برای خود، در حوزه پایگاهی ایجاد نماید. باطناً با ساواک همکاری دارد، اما به مقتضیات زمان رنگ عوض میکند! در سال ۱۳۴۸ که مسجدالاقصی در فلسطین اشغالی و به دست صهیونیستهای غاصب به آتش کشیده شد، امام خمینی با صدور اعلامیهای تأکید کرد: تا هنگامی که رژیم اشغالگر بر سر کار است، نباید این مسجد تعمیر شود و باید محل آتش سوزی به همان صورت به عنوان سند جنایت صهیونیستها برای نسلهای آینده باقی بماند. این در حالی بود که آقای شریعتمداری در تقابل با نظر امامخمینی، بر تعمیر و بازسازی مسجدالاقصی تأکید میکرد و برای دریافت کمکهای مردم، شماره حسابی را در بانک صادرات افتتاح نمود و از مردم خواست، تا وجوه خود را به آن واریز کنند. در یازدهم اسفند سال ۱۳۵۳، حزب رستاخیز به دستور شاه تأسیس شد. امام خمینی ۱۰ روز بعد، شرکت در آن را حرام و کمک به ظلم و درماندگی مسلمانان اعلام کرده و مخالفت با این حزب را، از روشنترین موارد نهی از منکر دانست. با این حال گفته شده است که شریعتمداری به حمایت از آن پرداخت و اعلام کرد: مخالفتِ دیگر علما و مراجع با حزب مذکور، بیاعتبار و نتیجه تحریک بیگانگان است! گزارشاتی در اسناد ساواک وجود دارد که حاکی از دیدارهای متعدد مسئولان این نهاد و نمایندگان رژیم پهلوی با شریعتمداری، در مقطع اوج گیری نهضت اسلامی است. به گزارش این اسناد، شریعتمداری در این دیدارها که در تلاش برای جلب نظر وی در همراهی با رژیم صورت میگرفت، با نقد اقدامات دولت در برخورد با مردم و اعمال ضداسلامی رژیم و خانواده پهلوی، فعالیتهای امام خمینی را نیز افراط و تندروی میدانست و تأکید میکرد که با آن موافق نیست و در زمان مناسب، نسبت به آن واکنش نشان خواهد داد. (۴) با این حال برخی از این اسناد او را فردی معرفی میکند که از روحیه سازش با دولت خارج شده و پس از حوادث دیماه ۱۳۵۶، تغییرموضع دادهاست. (۵) در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، آیتالله شریعتمداری در راستای «منعطف ساختن» نظرات و مطالبات امام خمینی، با سفارت امریکا نیز همراه شد! به استناد یک گزارش «سری و غیر قابل رویت برای خارجیان»، که از سفارت امریکا در تهران به واشنگتن مخابره شده است، در ۱۹ مهر ۱۳۵۷ «نماینده آیتالله شریعتمداری با کارشناس سفارت به منظور تحقیق درباره موضع امریکا در قبال دولت حاضر ملاقات کرد. [نماینده آقای شریعتمداری]میخواست معامله بالقوه و محتملالوقوعی را بین دولت ایران و رهبران میانهرو مذهبی به رهبری آقای شریعتمداری صورت دهد و خاطرنشان سازد که معامله شامل کوششهایی برای قانع کردن آیتالله خمینی در پاریس است که کمی در مخالفت کوتاه بیاید...». اگر چه آقای شریعتمداری هرگز در این امر موفق نشد، اما مذاکرات نمایندگان وی با سفارت امریکا، نشان از عزم جدی او برای متوقف کردن مبارزات مردم ایران داشت. مراودات آقای شریعتمداری با ساواک، تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. در برگه معرفی آیتالله شریعتمداری که در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب توسط ساواک تنظیم شده، آمده است: «باطناً (با ساواک) همکاری دارد، ولی در ظاهر امساک مینماید. وی تیزهوش و زرنگ است و به مقتضیات زمان رنگ عوض میکند!». انتصابات آذربایجان باید با نظر شریعتمداری باشد! پس از ورود امام خمینی و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، آقای شریعتمداری طی پیامی بازگشت ایشان به کشور را تهنیت گفت. پیامی که به تعبیر مأموران سفارت امریکا، «عاری از هرگونه اشاره به مقام [امام]خمینی در نهضت اسلامی یا ذکر لقب امام بود». (۶) آیتالله شریعتمداری در ۱۶ بهمنماه، طی یک مصاحبه از تشکیل جمهوری اسلامی حمایت کرد. او در این باره گفت: «آنهایی که وی را میانه رو و آیتالله خمینی را تندرو نامیدهاند، تاکتیک را با اصول اشتباه گرفتهاند». وی گفت: «هر دو هدفهای یکسانی را دنبال میکنند»، اما اضافه کرد: «آشکار است که وی باید تاکتیکهای متفاوتی که برای محیط دیکتاتوری و خفقان ایران مناسب میبود، اتخاذ میکرد...». با آغاز شکلگیری و استقرار نظام اسلامی، زمینههای تعارض شریعتمداری با روند شکلگیری نظام و رهبری امام خمینی، بیشتر آشکار شد. حزب جمهوری خلق مسلمان که در ظاهر در برابر حزب جمهوری اسلامی تشکیل شده بود، عملاً هدفی جز تخطئه دیدگاههای امام خمینی نداشت و شریعتمداری نه تنها آن را تأیید میکرد، بلکه شرکت و عضویت در آن را وظیفهای اسلامی و ملی میدانست! این حزب که با شعار حمایت از نظام و انقلاب تأسیس شده بود، در مدت کوتاهی تغییر موضع داد. نخست در زمان تدوین و تصویب اصل ۱۱۰ قانون اساسی (مربوط به ولایت فقیه) بهشدت با آن مخالفت کرد. سپس در مرحله همه پرسی آن قانون، انتخابات را تحریم و در مناطق تحت نفوذ اقدام به ایجاد ترس و وحشت کرد، تا مانع از برگزاری انتخابات شود. این حزب در ۱۵ آذر ۱۳۵۸، رادیو و تلویزیون تبریز را اشغال و اطلاعیههای شریعتمداری را از آن پخش نمود. آنان خواستار این بودند که انتصابات آذربایجان با نظر شریعتمداری باشد و مسئولان غیر بومی، از تبریز اخراج شوند! سه روز بعد رادیو و تلویزیون از اشغال این حزب خارج شد، ولی در ۱۴دی ۱۳۵۸ آنان دوباره رادیو و تلویزیون را گرفتند! همزمان هواداران و دست اندرکاران حزب خلق مسلمان در شهرهای: آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل، تهران و حتی قم، دست به شورش، اغتشاشات خیابانی و تخریب اماکن دولتی و عمومی زدند. تعدادی از علمای آذری زبان به شریعتمداری سفارش کردند که صلاح نیست وی حمایت خود از این حزب را ادامه دهد، اما او پاسخ داد: «میخواهد از طریق این حزب، از حقوق آذری زبانها دفاع و حقوق آنان را زنده کند». وی حتی پس از غائله حزب در تبریز و تصرف صدا و سیمای آن به دست هواداران حزب، حاضر نشد آن را محکوم کند و همچنان بر حمایت بی دریغ از این جریان آشوب طلب تأکید میکرد. این در حالی بود که حزب، آشکارا خواستار خودمختاری آذربایجان بود و گروههای ضد انقلاب از جمله حزب دمکرات و کومله کردستان، از آن حمایت میکردند. حمایت مادی و معنوی از کودتای نقاب در چنین فضایی مأموران سازمان سیا نیز آقای شریعتمداری را مناسبترین گزینه برای اعمال نفوذ خود تلقی کرده و به دنبال آن بودند، تا یک ائتلاف متشکل از لیبرالهای سیاسی، چهرههای دینی میانهرو و سران نظامی متمایل به غرب را، با محوریت او سازماندهی کنند. تا اینکه درتیرماه ۱۳۵۹ به هنگام کشف و خنثیسازی توطئهای خطرناک علیه نظام جمهوری اسلامی موسوم به کودتای نقاب (نوژه)، فاش شد که آیتالله شریعتمداری از آن توطئه با خبر بوده و حتی به طور تلویحی، کودتاچیان را مورد حمایت قرار داده است! طبق تحقیقات مارک گازیوروسکی، سروان نعمتی یکی از عوامل اصلی کودتا برای اقناع یکی از خلبانان که نسبت به مأموریت محوله دچار تردید شده بود به او میگوید: «خیلیها از جمله آقای شریعتمداری، این کودتا را تأیید کردهاند!». همین نویسنده تصریح میکند: «رهبران نقاب محتاطانه به سه شخصیت برجسته سیاسی و مذهبی دیگر، در رابطه با کودتا نزدیک میشوند. ظاهراً آیتالله شریعتمداری موافقت کرده تا از کودتا حمایت و حتی متن سخنرانی را در جهت پشتیبانی از این اقدام ضبط کند، تا در صورت موفقیت از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود». (۷) به اعتراف آیت محققی از عوامل اصلی کودتای نوژه، سران نقاب آیتالله شریعتمداری را به عنوان جایگزین امامخمینی بعد از اجرای عملیات برگزیده بودند: «آقای شریعتمداری را میخواستند بیاورند در تهران و در یک خانه امنی ایشان را قایم کنند به طوری که روزی که این جریان عملیات آغاز میشود، بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کنند!...». شواهد حاکی از آن بود که آیتالله شریعتمداری، حتی از کمک مالی به کودتاچیان نیز دریغ نداشته است! به گفته محسن رضایی: «عباسی داماد آقای شریعتمداری گفته است، آقای شریعتمداری نه تنها در جریان امر بوده، بلکه مبلغ ۵۰۰ هزار تومان نیز به مهدوی پرداخت کرده بود...»؛ و نهایتاً آقای شریعتمداری نیز در گفتوگوی خصوصی با مرحوم حجتالاسلام والمسلمین محمد محمدی ریشهری رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش - که بررسی پروندههای کودتاهای نقاب و قطبزاده را بر عهده داشت- تلویحاً موضوع انتقال پول به کودتاچیان را تأیید نموده و از اقدامات خود اظهار پشیمانی کرده بود: «از اینکه فکر صحیح در این کار نکردهام و گزارش اینها را شنیدهام و به مقامات به موقع اطلاع ندادهام، خودم را در پیشگاه خداوند مقصر میدانم و بسیار پشیمانم...». تأثر امام خمینی در پی سرنوشت آیتالله شریعتمداری سرنوشت تلخ آیتالله شریعتمداری، امام خمینی را به شدت متأثر ساخت. حجتالاسلام والمسلمین محمدی ریشهری به یاد میآورد: «روزی خدمت امام رسیدم و جزئیات مربوط به ماجرای آقای شریعتمداری را، توضیح دادم. امام از این پیشامد و سرنوشتی که آقای شریعتمداری پیدا کرده بود، بسیار متأثر بودند. با حالتی حاکی از تأسف و تأثر فرمود: تاکنون به مردم میگفتیم روحانیت، حالا مردم به ما میگویند این هم روحانیت! و افزودند: من به ایشان [آقای شریعتمداری]گفتم، این راه را که انتخاب کردهای، برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند و بعد اضافه فرمودند: آن روز، امروز است... اشاره به اینکه در شرایط کنونی، اگر امام هم بخواهد به او کمک کند و از او دفاع نماید، فضای جـامعه اجازه نمیدهد...». (۸) منابع: ۱- حسن شکرزاده، مبارزات امام خمینی به روایت اسناد (از آغاز نهضت تا تبعید به ترکیه) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶، صفحه ۱۴۳، ۲- روح الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، صفحه ۳۹۱ تا ۳۹۲، ۳- صحیفه امام خمینی ۱/ ۳۵۲، ۴- مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک ۳۹۰- ۳۹۴، ۵- مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک صفحه ۴۰۶، ۴۱۸، ۶- اسناد لانه جاسوسی امریکا، کتاب اول صفحه ۳۱۲، ۷- شاداب عسگری، قدر مطلق یک توطئه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، صفحه ۱۶۴، ۱۶۵، ۸- حجتالاسلام والمسلمین محمدی ریشهری، خاطرهها، جلد اول، ص ۲۶۹.