خودم تنها تنها دلم، چو شام بی فردا دلم

مدت زمان مطالعه: 1 دقیقه و 50 ثانیه یادمه آقاجون یه آینه ی گرد دالبُری سبز رنگ می گرفت دستش می نشست لب باغچه روی اون بلوکای شطرنجی؛ مانجون هم شونه و قیچی به‌دست می ایستاد پشت سرشو سر و گردن آقاجون رو اصلاح میکرد.
خودم تنها تنها دلم، چو شام بی فردا دلم
همیشه ی خدا هم غر غر آقاجون به راه بود که ببین چه کردی خاتون!
خط گردنم کجه، سرمو زخم و زیلی کردی!
مانجون هم کم نمیاورد و می‌گفت کله‌ی تو کج و کوله‌س به من چه!
تا شبم سر هم نق میزدن و دوهفته بعد بازم آقاجون لب باغچه آینه بدست نشسته بود...
چند سال بعد که آقاجون رفت آسمون
یادمه مانجون هر روز می نشست لب باغچه، آینه ی آقاجون رو می گرفت دستش و زیر لب حرف میزد.
یه روز پرسیدم: مانجون چی تو این آینه می بینی که تموم نمیشه؟!
آینه رو داد دستم و گفت:
آدمی وقتی دلش پیش کسی گیره، خودشو از یاد می بره
به هر جا نگاه می کنه اونو می بینه...
به آینه هم که نگاه می‌کنه شکل و شمایل خودشو یادش میره، هرچی می بینه چشمای همونِ که حواسشو پرت از دنیا کرده...
چشمای آقاجونت تو تمام آینه های این خونه‌س...
مانجون رفت و من به آینه نگاه کردم...
تو با لبخند به من زل زده بودی..
.

مدت زمان مطالعه: 1 دقیقه و 50 ثانیه
مادربزرگ پدربزرگ مرگ عزیزان دسته : کتاب و ادبیات

قیمت (دلار)تفییرعنوان
0.41709525.49%Onomy Protocol
0.751167-0.001%XSGD
4.61-4.18%BarnBridge
0.180576-6.26%Carrieverse
3.26-1.18%FC Barcelona Fan Token


©2003-2024

0.11679 17.44 43