یک لحظه عصبانی شدم، آدم کشتم
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه و 10 ثانیهپسری جوان که در نزاعی خیابانی مرتکب قتل شده میگوید عصبانیت لحظهای باعث این افتاق شد و حالا پشیمان است.میثم در یک درگیری دوستش را کشته و فرار کرده بود، در آستانه قصاص است. او از دلیل قتل میگوید: چند سال داری؟ 25 ساله هستم. چه مدتی است که در زندان هستی؟ حدود یک سال و نیم. چرا آدم کشتی؟ اشتباه کردم. پشیمان هستم. یک لحظه عصبانی شدم. دلیل قتل یک لحظه عصبانیت بود؟ ما با هم دعوا داشتیم. در یک محل زندگی میکردیم و چون یکبار من به محسن چپ نگاه کرده بودم با من دعوا کرد. بعد از آن درگیری هم هرجا من را میدید دعوا میکرد. آخرین بار چطور درگیر شدید؟ من و دوستانم در پارک بودیم محسن هم با یکی از دوستانش آمد. ما در آلاچیق نشسته بودیم که محسن آمد و گفت از اینجا برو. سر این موضوع جر وبحث کردیم بعد چاقو کشید من هم با نیمچه زدمش. برای چه با خودت نیمچه حمل میکردی؟ چون میخواستم از خودم دفاع کنم. من میدانستم هرجا بروم و محسن را ببینم درگیر میشویم. چند ضربه زدی؟ نمیدانم خیلی عصبانی بودم. گفتی محسن چندبار با تو درگیر شده بود. پس چرا دفعه آخر تا این حد عصبانی شدی؟ فحش ناموس داد. به مادرم فحش داد، من هم زدمش. حکم قصاص داری؟ بله قصاص ابلاغ شد. حالا میخواهی چه کنی؟ نمیدانم راهی بجز جلب رضایت ندارم. اقدامی کردهای؟ پدر و مادرم چندبار رفتهاند اما فایدهای نداشت. رضایت نمیدهند. واقعا نمیدانم باید چه کنم. من فقط 25 سال دارم. هیچ چیز در زندگی ندیدم و تجربه نکردهام. به هر حال یک نفر را کشتی که او هم جوان بود. بله اشتباه کردم . خیلی اشتباه بزرگی کردم.