سقوط این سلطان، آخرین میخ غرب بر تابوت عثمانی


مدت زمان مطالعه: 16 دقیقه و 20 ثانیه
مدت زمان مطالعه: 16 دقیقه و 20 ثانیه
«عبدالحمید دوم» سی و هفتمین سلطان امپراتوری عثمانی است که در ۳۱ اوت ۱۸۷۶ تا ۲۷ آوریل ۱۹۰۹ در قلمرو عثمانی حکومت می‌کرد.
سقوط این سلطان، آخرین میخ غرب بر تابوت عثمانی
عبدالحمید متولد سال ۱۸۴۲ میلادی فرزند سلطان عبدالمجید است. از عبدالحمید به‌عنوان فردی هشیار، سیاستمدار ، ادیب ، شاعر و کسی که بر سه زبان عربی، فارسی و ترکی تسلط کامل داشته یاد می‌کنند. سلطان عبدالحمید به خاطر اعتقادات ویژه‌ای که داشت حاضر به پیروی از تمدن غرب نبود و اعتقاد داشت اسلام خود دارای تمدن بسیار قوی است و نیازی به تمدن و فرهنگ غرب ندارد.
عبدالحمید بعد از عزل برادرش مراد در شعبان اوت ۱۸۷۶ درحالی‌که ۳۴ سال داشت قدرت امپراتوری عثمانی را به عهده گرفت. در متون تاریخی آمده است که بعد از اعلام به قدرت رسیدن عبدالحمید در شهر استانبول سه روز مراسم جشن و پای‌کوبی برگزار شد و مراسم نهائی بیعت با حضور شیخ‌الاسلام و بزرگان دین در مسجد جامع «ابوایوب انصاری» برگزار شد.

اقدامات سلطان جدید

عبدالحمید وقتی‌که بر تخت سلطانی تکیه زد دولت او با بدهی‌های فراوان خارجی دست پنجه نرم می‌کرد و عثمانی غرق در بدهی‌های خارجی بود . او تمام تلاش خود را برای سروسامان دادن به این اوضاع نامناسب به کار گرفت. وی سعی کرد در داخل کشور هم اصلاحاتی انجام بدهد، ازجمله به مسیحیان و غیرمسلمانان تا حد زیادی آزادی اعطا کرد تاکمی از فشارهای خارجی بکاهد؛ هم‌چنین در سیستم و نحوه اداره ولایت‌های عثمانی تغییراتی به وجود آورد.
در نظام قضائی و نظامی امپراتوری اصلاحات گسترده و قابل قبولی به اجرا گذاشت. او دانشکده‌های مختلفی را در سرزمین‌های عثمانی دایر کرد و جوانان ترک را با علوم روز آشنا نمود. خطوط را ه آهن را توسعه داد ، راه‌آهن دمشق-مدینه را احداث و خانه سالمندان، دارالفنون، دارالنفوس عمومی و مدارس عالی تأسیس کرد. در دوران عبدالحمید رشد فرهنگ و دانش خوب بود.
نشر و چاپ کتب و ورود مجلات در دوره او (برخلاف دوران خشونت و ظلم اوان امپراتوری) آزاد بود به همین دلیل روزگار وی به‌عنوان دوره رشد فرهنگ و از بهترین دوران خلافت عثمانی‌ها نام‌برده می‌شود.
سلطان عبدالحمید برای مقابله باقدرت سلطه‌جوی غرب ( انگلیس و فرانسه) با یک تاکتیک جدید وارد میدان شد. او سعی کرد با استفاده از نام خلیفه و مقام خلافت خود، جهان اسلام را در برابر غرب متحد کند؛ ازاین‌رو طرح جامعه اسلامی را مطرح کرد. مسلمانانی که معتقد بودند ضعف دولت عثمانی درنتیجه دوری از اسلام و شریعت اسلام است از طرح جامعه اسلامی استقبال کردند و بزرگانی چون «سید جمال‌الدین اسدآبادی» و «مصطفی کامل» از مصر و «ابوالهدی» از سوریه و «عبدالرشید» از سیبری و «حرکت سنوسیه» در لیبی از تشکیل جامعه اسلامی پشتیبانی کردند.
طرح جامعه اسلامی به سلطان عبدالحمید و دولت ترکیه قدرت، قوت و شخصیت داد. در تمامی مساجد جهان اسلام ، با روشی خیلی آگاهانه فرهنگ محبت و وحدت احیاء شد و علماء اسلام در گوشه و کنار دنیای اسلامی شروع به تبلیغ وحدت (برخلاف دوران ماضی) کردند. با این طرح ، سلطان عبدالحمید موفق شد از سنگینی بار فشار غربی‌ها بخصوص در رأس آن‌ها انگلیس بکاهد. بعد از همه‌گیر شدن طرح جامعه اسلامی، غرب تمام فعالیت خود را چه در داخل عثمانی و چه در خارج از آن برای سرنگون کردن سلطان عبدالحمید به کاربست. در دوران عبدالحمید و باروی کار آمدن مدحت پاشا به‌عنوان نخست‌وزیر رفتارهای مسلمان ستیزانه و ضد جامعه اسلامی رشد زیادی پیدا کرد و قشر جوان جامعه عثمانی بشدت گرایشات غربی پیدا کردند؛ زیرا مدحت پاشا خود شیفته غرب و ماسونی و اهل خمر و ضد برنامه‌های اسلامی بود. با دسیسه غرب جمعیت اتحاد و ترقی در سال ۱۳۱۶قمری در پاریس تشکیل شد و در سال ۱۳۲۳قمری جمعیت آزادی نیز تشکیل گردید و سپس در هم ادغام شدند و این دو حزب سکولار در داخل و خارج شروع به مخالفت با دولت عبدالحمید نمودند.
عبدالحمید و دستگاه دولتی خیلی سریع و از روی آگاهی شروع به مبارزه با این تشکیلات سکولار و غرب‌گرا نمود؛ ولی با توجه به وضع داخلی ترکیه و پشتیبانی دولت‌های اروپائی از این تشکیلات دولت عبدالحمید به نتیجه‌ای نرسید. عبدالحمید ازنظر فکر و جهان‌بینی کمی آگاهانه‌تر از سایر پادشاهان فکر می‌کرد و بارها می‌گفت جنگ عثمانی با ایران و اختلاف ترکیه با ایرانی‌ها همواره به نفع و منافع انگلیس بوده است.
وی معتقد بود اسلام و مسیحیت دو دیدگاه مختلف‌اند و وحدت و جمع آن‌ها در یک تمدن غیرممکن است. عبدالحمید به مسلمانان شرق آسیا ازجمله مسلمانان چین توجه خاصی داشت. در سال ۱۸۸۳ میلادی روزنامه‌های استانبول خبرهایی را در خصوص مسلمانان چین منتشر کرده و نوشتند در پکن پایتخت چین ۳۸ مسجد وجود دارد و یک مسجد جامع مجهز بنام مسجد جامع حمیدیه که با هزینه سلطان عبدالحمید احداث‌شده بود وجود دارد که روزهای جمعه در آن نماز جمعه برگزار و خطبه بنام سلطان عبدالحمید خوانده می‌شود. عبدالحمید مخالف بی‌حجابی و آزادی زنان به سبک غربی بود. با آزادی مشروبات الکلی ، شراب‌خواری ، فروشندگان مشروبات به‌شدت مبارزه می‌کرد. او در سال ۱۲۹۴ قمری دستور انتخابات را در سرزمین‌های تحت نفوذ خود صادر کرد. درنتیجه این انتخابات آزاد ۷۱ مسلمان و ۴۴ مسیحی و ۴ یهودی انتخاب و کار مجلس اول در همان سال شروع شد و بعد از ۱۱ ماه به دستور سلطان عبدالحمید مجلس تعطیل گردید.

شورش فیلیپن

سلطان عبدالحمید دوم نیز مانند تمامی اجدادش عنوان خلیفه مسلمین را یدک می کشید و معمولا کشورهای خارجی از کمک او در حل مشکلات خود با اقلیت های مسلمان شان استفاده می کردند. در سال های 1889دولت وقت آمریکا درگیر شورش گسترده اقلیت مسلمان موردر جنوب فیلیپن شد(فیلیپن تحت سلطه آمریکا بود) این شورش با پشتیبانی کشور پادشاهی و مسلمان سولا که در جزیره برونئو و جزایر اطراف فیلیپن حکومت می کرد پشتیبانی میشد.اسکاراسترواس وزیر امور خارجه وقت آمریکا به سرعت متوجه وخامت اوضاع شد و از سلطان عبدالحمید به عنوان خلیفه مسلمین تقاضای پادرمیانی کرد. عبدالحمید موافقت کرد و برای شورشیان مسلمان مورو پیام داد که دست از شورش در برابر دولت آمریکا بکشند.همچنین عبدالحمید برای سلطان مورو سولانا نیز نامه نوشت و به عنوان خلیفه مسلمین به او دستور داد ازتحریک و حمایت شورشیان مورو خودداری کند. این پادرمیانی نتیجه داد و بتدریج آتش شورش موروها فروکش کرد. رییس جمهور وقت آمریکا مک کینلی در سخنرانی که در 15 دسامبر 1899 در کنگره آمریکا ایراد کرد از نقش سلطان عبدالحمید در سرکوبی این شورش تشکر کرد. مک کینلی در طی نامه ای از استرواس نیز تشکر کرد و گفت این اقدام هوشمندانه او جان حداقل 20 هزار سرباز آمریکایی را نجات داده است. آمریکایی ها همچنین طبق پیمان بیتس استقلال سلطان سولا را تضمین کردند. اگرچه این پایان شورش مورو نبود در سال های آغازین قرن بیستم دوباره آتش این قیام شعله ور شد.

پان اسلامیسم

از زمان آغاز سلطنت سلطان سلیم سوم به بعد همه سلاطین عثمانی به لزوم انجام اصلاحات و الگو گرفتن از کشورهای اروپایی اعتقاد داشتند اما عبدالحمید دوم افکاری کاملا متفاوت داشت. او به خوبی از تنوع قومی امپراتوری اش آگاه بود و معتقد بود تنها راه متحد کردن این اقوام بیشمار تقویت دین اسلام به عنوان عامل همبستگی است. او ضعف امپراتوری عثمانی را فراموشی مبانی اسلام و اعتماد زیاد به اصلاحات غربی می دانست و به همین خاطر به سرعت تبدیل به یکی از طرفداران نظریه پان اسلامیسم سیدجمال الدین اسد آبادی شد.عبدالحمید به منظور افزایش این احساسات مذهبی ساخت و توسعه خطوط راه آهن بین شهرهای مکه، مدینه، بغداد،دمشق و استانبول را آغاز کرد احداث خط آهن حجاز و به سمت دمشق به شرکت های آلمانی واگذار شد. اجرای این طرح از سال 1900 تا 1908 طول کشید و هدف آن تسهیل زیارت شهرهای مقدس مسلمانان برای زائران بود. این خط آهن سفره 40 روزه حج را به به 5 روز کاهش داد. . (اگرچه ساخت این خط آهن به جابه جایی سریع نیروهای ارتش عثمانی برای سرکوبی شورش های اعراب نیز کمک فراوانی کرد)طرفداری عبدالحمید از نظریه اتحاد اسلام با استقبال افرادی مانند مصطفی کامل مصری، ابوالهدی از سوریه و سیدجمال الدین اسد آبادی قرار گرفت و همگی سعی در گسترش و تقویت این نظریه داشتند.
سلطان عبدالحمید دوم عثمانی

کشتار ارامنه

کشتار حمیدیه یا کشتار بزرگ. کشتاری است که بین سال‌های ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۶ میلادی توسط نیروهای عبدالحمید دوم به فرماندهی ژنرال زکی پاشا و نیروی حمیدیه؛ علیه ساکنین ارمنی و آشوری شهرهای ارمنستان غربی انجام گرفت. جمع کل قربانیان کشتارهای ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۶ میلادی ۲۰۰٬۰۰۰ نفر برآورد شده‌است. به اضافه ۱۰۰٬۰۰۰ نفر که در زمستان‌های سخت ارمنستان به علت ویران شدن خانه و کاشانه از گرسنگی و سرما مرده‌اند و کودکانی که بر اثر از دست دادن والدین خود تلف شدند و بالغ بر ۵۰۰۰۰ کودک یتیم شدند. علاوه بر ارمنی‌ها ۲۵٬۰۰۰ نفر آشوری در شهر دیاربکر کشته شدند. باید به این رقم عده‌ای را نیز که به زور از دین برگردانده شده‌اند اضافه کرد و سفیر فرانسه عده آنان را به چهل هزار نفر برآورد کرده‌است.کشتار بی رحمانه ارامنه هیچ تاثیری در حل مشکلات داخلی عثمانی نداشت. تعداد مخالفان سلطنت استبدادی عبدالحمید همچنان در حال افزایش بود . اوضاع مالی دولت عثمانی بشدت آشفته بود. سرکوبی وحشیانه ارمنی ها وآشوری ها باعث سرخوردگی بسیاری از آزادی خواهان و روشنفکران عثمانی شد و تعداد زیادی از آنها برای رهایی از آن شرایط دشوار به اروپا گریختند. این افراد به دلیل نسل کشی وحشیانه ارامنه به سلطان لقب معلون و خونخوار دادند. بیشتر این افراد در اروپا به جنبش ترکان جوان پیوستند. مخالفت با امپراتورعثمانی آنقدر گسترده شد که شاهزاده محمد برادر زن سلطان به همراه دوپسرش نیز به پاریس گریخت و به جمع مخالفان عبدالحمید پیوست. یکی ازمشهورترین افراد گریخته از عثمانی نیازی بیگ افسر ارتش عثمانی بود. این افسر شجاع به سرعت تبدیل به یکی از وزنه های مخالفان عثمانی در اروپا شد.اما مشکلات امپراتوری عثمانی تنها به دردسرهای سیاسی ختم نمی شد تا دسامبر 1881 بخش عمده درآمد دولت عثمانی نصیب دارندگان اوراق قرضه که این کشور در سال های گذشته منتشر کرده بود می شد.یکی از دلایل ضعف وفوران مشکلات داخلی عثمانی عدم حضور وزیران باکفایت قرون گذشته در دولت های این کشور بود. تقریبا از زمان مرگ سلطان سلیمان قانونی در قرن شانزدهم به طور متناوب وزرای بسیار لایقی مانند افراد خاندان کوپرلو به عنوان وزیر اعظم خدمت کرده بودند. درواقع حضور این وزرا بود که سقوط و اضمحلال عثمانی را دستکم برای دو قرن عقب انداخته بود. اما دولت عثمانی در زمان سلطنت عبدالحمید دوم از این افراد لایق خالی شده بود. وزیران عثمانی در دوران سلطنت استبدادی عبدالحمید تا حد یک منشی نزول کرده بودند و سلطان ترجیح می داد تمامی کارهای امپراتوری را شخصا از کاخ ییلدیز اداره کند. اوضاع در مرزهای امپراتوری آشفته بود. یونان بعد از شکست در جنگ با عثمانی در حال تقویت نظامی واقتصادی خود بود و رفته رفته به یک همسایه بسیار خطرناک تبدیل می شد. کرت عملا از عثمانی جدا و جزوی ازپادشاهی یونان بود. سوظن شدید سلطان به نیروی دریایی باعث تضعیف این نیروی کارآمد شد تا حدی که در دوره سلطنت عبدالحمید دولت عثمانی کنترل بسیاری از جزایر دریای مدیترانه، شمال آفریقا و دریای اژه را از دست داد.

تلاش های عبدالحمید برای بهبود اوضاع

باوجود این عبدالحمید تلاش هایی برای بهبود شرایط اوضاع کشور انجام داد. وضعیت آموزش عثمانی نسبتا خوب بود تا جایی که در دوران عبدالحمید 18 مدرسه فنی حرفه ایی در این کشور تاسیس شد. تا سال 1900 دانشگاه استانبول نیز توسعه یافت. با این وجود سلطان هیچ علاقه ای به استفاده و آموزش علوم فنون مدرن به دانش آموزان و دانش جویان نداشت و سعی می کرد با تزریق هویت ترکی اسلامی با نفوذ آموزش غربی مقابله کند. به همین خاطر سانسور شدیدی برکتب و علوم درسی حکم فرما بود.عبدالحمید سیستم های راه آهن، تلگراف و پست عثمانی را با کمک آلمانی ها توسعه داد و امپراتوری عثمانی را به قاره اروپا متصل کرد. بعد از اتصال استانبول به اروپا در 1883 خطوط راه آهن در کل آناتولی شرقی نیز گسترش یافت. با این حال سانسور شدید مطبوعات و کتب باعث نارضایتی قشر تحصیلکرده شده بود. سازمان جاسوسی عبدالحمید بشدت مدارس و دانشگاهها را زیر نظر داشت.در واقع سیستم جاسوسی عثمانی بسیار مخوف بود و تقریبا تمامی مقامات از دستگیری توسط آن هراسان بودند. به همین خاطر و از ترس جان و مال خود مدام گزارش های دورغین برضد رقبای خود به سازمان جاسوسی سلطان می فرستاندند. در واقع این ترس از دستگیری تقریبا دولت مردان عثمانی را فلج کرده بود. با وجود نفوذ شدید سیستم امنیتی سلطان از ترس ترور علاقه چندانی به سفر نداشت. ترس عبدالحمید دوم ازترور تا جایی بالا گرفته بود که در بسیاری از مراسم های رسمی دولتی برادر ناتنی اش عزت که شباهت زیادی به خودش را می فرستاد. با وجود اینهمه مراقبت عبدالحمید دوبار مورد ترور قرار گرفت. ترور اول او در سال 1904 رخ داد و یک افسر جوان سعی کرد سلطان را در تئاتر کاخ ییلدیز بکشد. دومین بار نیز یکسال بعد در هنگام برگزاری نماز جمعه بود که یک گاری پراز دینامیت بیرون مسجدی که سلطان در حال نماز خواندن بود منفجر شد.

اقدامات مهم سلطان عبدالحمید دوم در زمینه های کشاورزی و آموزش

احداث کلینیک حیدرپاشا، بیمارستان کودکان شیشلی و مرکز خیریه دارالعجزه از جمله یادگاران دوران خلافت سلطان عبدالحمید دوم است.
تمامی هزینه احداث بیمارستان کودکان شیشلی و بخشی از هزینه ساخت دارالعجزه از سوی سلطان عبدالحمید پرداخت شده بود.
اتاق های تجارت، زراعت و صنایع در سراسر کشور نیز در زمان این پادشاه عثمانی افتتاح شد.
همچنین در این دوره ترامواهای الکتریکی و اسبی و اسکله های منظم در شهرهای مختلف تاسیس شد.
در دوران پادشاهی سلطان عبدالحمید دوم خط تلگراف تا بصره و حجاز کشیده شد.
یکی از حوادث دوران پادشاهی سلطان عبدالحمید دوم شورش 13 ماه آوریل 1909 استانبول بود. این حوادث خونین 11 روز به طول کشید و با ورود ارتش از سالونیک در 23-24 همان ماه به پایان رسید.
با این وجود 27 ماه آوریل مجلس عمومی ملی به ریاست سعید پاشا رای به عزل سلطان عبدالحمید داد.
وی بعد از برکناری به اتفاق خانواده به کاخ آلاتینی سلانیک فرستاده شد. سلطان عبدالحمید در این کاخ اوقات خود را به نجاری و آهنگری می گذراند. با نزدیک شدن قوای دشمن به سالونیک مجددا به استانبول بازگردانده شد و تا آخر عمر در کاخ بئیلربئیی این شهر ماند.

ویژگی های شخصیتی

سلطان عبدالحمید دوم شخصیتی خونسرد داشت و شنونده خوبی بود. وی با همه به ادب رفتار می کرد و در درک روحیات و منظور مخاطب تبحر داشت. اگر کسی را یکبار می دید هرگز او را فراموش نمی کرد. این سلطان عثمانی از طرفداران موسیقی، اپرا و تئاتر غربی بود.
سیاست خارجی سلطان عبدالحمید
عبدالحمید برای پیگیری تحولات بین‌المللی نوعی مرکز اطلاعات در کاخ خود ایجاد کرد. تمامی یادداشت‌هایی که در ارتباط با دولت عثمانی در جهان منتشر می‌شد و همچنین گزارش نمایندگان دولت در خارج از کشور در این مرکز جمع‌آوری می‌شد و مورد ارزیابی قرار می‌گرفت.
هدف اساسی او در سیاست خارجی تامین صلح برای عثمانی بود. عبدالحمید از اختلافات دولت‌های اروپایی بر سر عثمانی، بهره‌برداری کرد. به همین سبب سیاست خارجی خود را بر اساس شرایط موجود تغییر می‌داد. در روابط با دول خارجی هیچگاه زیر بار تفاهم‌های طولانی مدت نرفت. برای بروز اختلاف میان کشورهای اروپایی سعی فراوان کرد.
سلطان عبدالحمید برای مقابله با سیاست انگلیس برای اشاعه ملی‌گرایی عربی و همچنین ادعاهای جاسوسان این کشور در خصوص حق ذاتی اعراب برای خلافت، از ایده پان‌ اسلامیسم استفاده کرد.
موضع عبدالحمید در خصوص مساله فلسطین نیز یکی از مواردی بود که وی در آن به موفقیت نسبی رسید. صهیونیست‌ها با وعده چشم‌پوشی از قرض‌های دولت عثمانی از عبدالحمید خواستند که با تشکیل دولت یهودی در فلسطین مخالفت نکند. پادشاه عثمانی علاوه بر اینکه پیشنهاد مالی این افراد را نپذیرفت با اتخاذ تدابیری مانع ورود یهودی‌ها به خاک فلسطین شد.

سلطان عبدالحمید و توطئه بزرگ انگلستان و صهیونیست ها

انگلیس و یهودی‌ها برای براندازی امپراتوری عثمانی‌ تلاش بسیار زیادی کردند. آن‌ها شریف حسین را در حجاز به‌عنوان خلیفه مسلمین معرفی کردند؛ حزب اتحاد و ترقی را در داخل و خارج ترکیه تقویت نمودند و اکثر افراد در اداره استخبارات و امنیت عثمانی را با پول خریداری نمودند. جمعیت اتحاد و ترقی در بین دانشجویان ترک در اروپا و استانبول شروع به تحریک ملی‌گرایان ترک نمود. جبهه قومی ‌ترکی و جمعیت اتحاد و ترقی با همکاری و حمایت غرب در برابر جامعه اسلامی ایستادند و کلمه ترکی را به‌جای کلمه عثمانی قراردادند و در فاصله کوتاهی احزاب و تشکیلات غیره دینی و ضد دینی تشکیل‌شده همگی باهم متحد شدند و با شعار و هیاهو درخواست عزل سلطان عبدالحمید را کردند.
هنگامی‌که یهودی‌ها در سال ۱۸۹۷میلادی اولین جلسه‌ی صهیونیستی خود را در بال سوئیس به ریاست تئودور هرتسل برگزار کردند، در آن جلسه مقرر شد تا یک کشور یهودی تأسیس کنند و تصمیم گرفته شد وطن قوم یهود کشور فلسطین باشد. برای رسیدن به این هدف آنان پی‌درپی با سلطان ارتباط برقرار کردند تا به آن‌ها اجازه‌ی انتقال به فلسطین داده شود اما سلطان عبدالحمید تقاضای آن‌ها را رد کرد.
آن‌ها از حربه‌های گوناگونی برای راضی کردن سلطان عبدالحمید استفاده کردند ازجمله بسیاری از افراد بانفوذ و یا دوستان سلطان عبدالحمید در خارج و یا داخل را واسطه قراردادند. وعده دادند که در صورت اجازه ورود به فلسطین، حملاتی را که علیه سلطان در روزنامه‌های اروپایی و آمریکایی صورت می‌گرفت را متوقف خواهند کرد. چون از حال و اوضاع خزانه عثمانی و خالی بودن آن آگاه بودند و دولت عثمانی نیز بسیار مقروض بود پیشنهاد دادند که در صورت رضایت، تمام بدهی‌های دولت را پرداخت کرده و علاوه بر آن پنج میلیون لیره (که پول بسیار زیادی بود) به خود سلطان هدیه دهند؛ اما سلطان این پیشنهاد آن‌ها را نیز رد کرد و آن‌ها را از مجلس خود بیرون کرد.
وی در پاسخ به یهودیان گفت : اگر شما به‌اندازه همه‌ی دنیا به من طلا هدیه بدهید بازهم قبول نمی‌کنم سرزمین فلسطین ملک و سرزمین من نیست بلکه ملک و سرزمین همه مسلمانان است و آنچه مسلمانان با خون به دست آورده‌اند ممکن نیست که فروخته شود اگر روزی امپراتوری من از هم پاشید آن زمان می‌توانید بدون هیچ زحمتی فلسطین را به دست بیاورید و ممنوعیت مهاجرت یهودیان به فلسطین را صادر کرد.
هنگامی‌که یهودی‌ها و انگلیسی‌ها دریافتند که در مقابل مردی بااراده قرار دارند که نه ممکن است به‌آسانی او را به‌طرف خود بکشند و نه می‌توانند او را با مال و ثروت وسوسه و اغوا کنند و تا زمانی که او بر تخت خلافت باشد برای صهیونیست جهانی ممکن نیست که به اهداف خود در فلسطین برسد و برای دولت‌های اروپایی نیز شکست خلافت عثمانی و سیطره بر سرزمین‌های آن ممکن نیست ، تصمیم گرفتند تا باتربیت کردن و کمک گرفتن از قوای مختلف ازجمله فراماسون‌ها و گروهی یهودی تحت نام اسلام ، جمعیت سری اتحاد و ترقی ، تحریک اقوام عربی و ترکی ، دعوت به قومیت‌گرایی و .... سلطان را از تخت پایین کشیده و از حکومت دور کنند.
عبدالحمید در جهت جلوگیری از سقوط دولت و مبارزه با احزاب لائیک و وابسته به غرب اقدام به تشکیل دولت مشروطه و مجلس عمومی تازه‌ای با ۲۸۰ نماینده از اقوام مختلف و مجلس اعیان کرد . ولی غربی‌ها با تحریکات و تبلیغات شبانه‌روزی و با دادن وعده‌های توخالی موفق شدند مجلس عثمانی را وادار به گرفتن تصمیم موردنظر و دلخواه یهودی‌ها و انگلیسی‌ها کنند. عبدالحمید که در ظاهر منادی وحدت و مورد تأیید بزرگانی چون جمال‌الدین اسدآبادی بود در سال ۱۳۲۶ هجری قمری مصادف با سال ۱۹۰۹ با فتوای شیخ‌الاسلام ضیاءالدین افندی عزل و بجای وی محمدشاه به‌عنوان سلطان جدید عثمانی تعیین گردید.
سلطان عبدالحمید درباره نقشه صهیونیست‌ها ها برای تشکیل کشور یهود خطاب به تئودور هرتسل نویسنده یهودی الاصل اتریشی و پایه‌گذار جنبش سیاسی صهیونیسم این‌گونه گفته است: به هرتسل بگویید دراین‌باره نقشه‌های جدیدی را طرح‌ریزی نکند چراکه من نمی‌توانم حتی از یک وجب خاک فلسطین گذشت کنم. این سرزمین ملک من نیست بلکه ملک امت اسلامی است و این امت در حفظ این سرزمین تلاش بسیاری کرده است و آن را با خون خود آبیاری کرده است. پس یهود پول‌های میلیونی خود را نگه دارد و اگر روزی دولت خلافت پاره‌پاره گشت می‌توانند فلسطین را بدون هیچ بهایی به دست بیاورند. اما تا زمانی که من زنده هستم اگر بدنم تکه‌تکه شود برای من آسان‌تر از آن است که ببینم فلسطین از دولت عثمانی جدا گشته است و این امری است که هرگز محقق نخواهد شد. من هرگز نمی‌توانم راضی شوم که بدن ما درحالی‌که زنده هستیم تکه‌تکه شود.

سلطان عبدالحمید از دیدگاه مخالفان

سلطان عبدالحمید در نگاه مخالفین و منتقدین دیکتاتوری است که نهادهای دموکراسی را به‌کل و از ریشه خراب کرد است و در دوران حکومتش با مردم دیکتاتورمابانه رفتار کرد است . ولی دوست داران سلطان عبدالحمید او را قهرمانی جسور، دوراندیش و نترس می‌دانند.

تلاش برای رفع اتهامات از سلطان

شادیه عثمان اوغلو دختر سلطان عبدالحمید ثانی سی و چهارمین سلطان و خلیفه امپراتوری عثمانی بود. عبدالحمید دوم از ۳۱ اوت ۱۸۷۶ تا ۲۷ آوریل ۱۹۰۹ در قلمرو عثمانی حکومت کرد. صدراعظم او در تلاش برای اصلاح دولت به طراحی مشروطیت و ایجاد مجلس قانون‌گذاری اقدام کرد. قانون اساسی جدید، آزادی فردی را تضمین می‌کرد در حالی که هنوز اختیارات اساسی با سلطان بود.
شادیه سلطان در خاطرات خود از حرم و کاخ پدرش گفته و مشاهدات و دیدگاه‌های خود را شرح داده است. او همچنین از خاطرات هنگام تبعید خود نیز سخن گفته است. عناوین فصل‌های مختلف کتاب چنین است: «در آغاز»، «پدرم و کاخ»، «درباره دختران حرمسرا و نام‌هایی که به آن داده شد»، «خلع و تبعید»، «بیماری‌ها و درمان‌ها»، «سال‌های غربت و سرنوشت»، «از پیِ دخترم و بازگشت به وطن»، «روایاتی درباره سیاستمداری پدرم»، «در پایان» و «قدرشناسی دانش آموزان کوچک مکتب».
مولف در بخشی از مقدمه خود بر این کتاب درباره اتهاماتی که به پدرش توسط برخی از انقلابیون ترک وارد آمد، چنین نوشته است:
«در اثنای انقلاب، به پدرم اتهامات سنگین و ناحقی نسبت داده شد و این موضوع همواره در قلب من به شکل یک عقده باقی مانده است. به عنوان فرزندش، نمی‌توانم بپذیرم هیچ بیگانه‌ای به اندازه من پدرم را از نزدیک بشناسد. در دوران پادشاهی پدرم، افرادی در اطرافش بودند که بی اطلاع او و تنها برای منافع شخصی‌شان باعث برخی اتفاقات شده‌اند. وقایعی رخ داده است اما به دین و ناموسم سوگند می‌خورم که پدرم در تمامی آنها بی گناه است. کمتر کسی پیدا می‌شود که به اندازه پدرم معتقد، آینده نگر، با وجدان و شریف باشد.
برخی اشخاصی که در دستگاه حکومتی پدرم بودند نه از عجز بلکه از ملایمت ذاتی پدرم استفاده کرده و باعث شدند تا شایعات بی اساسی درباره او به میان آید. می‌خواهم بدین وسیله، برخی اخلاقیات و ویژگی‌های پدرم را که همچون فرشته‌ای بود، نیز در خاطراتم ثبت کنم. پدرم به هیچ وجه مرتکب رفتارهای زشتی مانند اقدامات ستمگرانه و اجرای اعدام نشده است. اگر افرادی هستند که مورد چنین مجازاتی از سوی پدرم قرار گرفته‌اند، بدانند که این اتفاقات بی اطلاع او صورت گرفته است.»

سلطان عبدالحمید دوم کشتار ارامنه فلسطین عثمانی دسته : تاریخ
سقوط این سلطان، آخرین میخ غرب بر تابوت عثمانی
4.0 (2)


بسیارعالی بود

1402/02/06 5 · Reply


میتونست یکم کامل تر باشه مطلب

1402/02/06 3 · Reply



طرح زندگی خوب

درباره ما

طرح زندگی خوب، پرتال جامعی است که در اکثر حوزه های مرتبط با کیفیت زندگی، به ارائه خدمات آنلاین و تولید محتوی می پردازد. هدف این سامانه، ایجاد فرصت های بهبود در کیفیت زندگی فارسی زبانان بویژه ایرانیان عزیز می باشد.

عضویت در خبرنامه
عضویت

کلیه حقوق وبسایت glp.ir متعلق به تیم طرح زندگی خوب است.