داستان انگلیسی دو زبانه با لغات مهم برای آموزش زبان انگلیسی


مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه و 44 ثانیه
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه و 44 ثانیه
داستان های انکلیسی دو زبانه کمک قابل توجهی به رشد مهارت های زبان انکلیسی می کنند، در ادامه با یک داستان سطح مبتدی با شما خواهیم بود.
داستان انگلیسی دو زبانه با لغات مهم برای آموزش زبان انگلیسی
در یک جنگل دوردست، یک خرس به نام بابی زندگی می‌کرد. بابی خیلی بزرگ بود و موهای رنگارنگی داشت. او همیشه خوشحال بود و با دیگر حیوانات جنگل به خوبی رفتار می‌کرد.
In a distant forest, there lived a bear named Bobby. Bobby was very big and had colorful fur. He was always happy and got along well with the other animals in the jungle.
یک روز، بابی به دنبال ماهی در رودخانه می‌گشت. او به آرامی به سمت آب حرکت کرد و منتظر شد. بعد از مدتی، یک ماهی طلایی روی آب ظاهر شد. بابی با شادی ماهی را گرفت و به محل زندگی خود برگشت.
One day, Bobby was searching for fish in the river. He moved slowly towards the water and waited. After a while, a golden fish appeared on the surface. Bobby joyfully caught the fish and returned to his home.
بابی هر روز به دنبال ماهی‌های جدید بود. او با احتیاط به آب نزدیک می‌شد و صبر می‌کرد. بعد از مدتی، یک ماهی آبی روی آب دیده شد. بابی با شگفتی ماهی آبی را گرفت و به دوستانش نشان داد.
Bobby searched for new fish every day. He approached the water cautiously and waited. After a while, a blue fish was spotted on the surface. Bobby caught the blue fish with astonishment and showed it to his friends.
یک روز، بابی دید که یک جوجه بچه شیر به دنبال مادرش می‌گردد. بابی به جوجه کمک کرد و آنها را به امان رساند. در این لحظه، بابی دریافت که کمک به دیگران چقدر خوب است.
One day, Bobby saw a lion cub searching for its mother. Bobby helped the cub and brought them to safety. In that moment, Bobby realized how good it feels to help others.
بابی همیشه با دوستانش مهربان و خونگرم بود. او با هر حیوانی که می‌دید صمیمانه رفتار می‌کرد. او به همه نشان می‌داد که دوستشان دارد و همیشه به آنها کمک می‌کند.
Bobby was always kind and friendly with his friends. He treated every animal he met with warmth and sincerity. He showed them all that he cared and would always help them.

Vocabulary - لغات:

- Bear (خرس)
- Jungle (جنگل)
- Fur (پشم)
- Fish (ماهی)
- River (رودخانه)
- Golden (طلایی)
- Caught (گرفت)
- Blue (آبی)
- Lion cub (جوجه شیر)
- Helped (کمک کرد)
- Safety (امان)
- Kind (مهربان)
- Friendly (دوستانه)
- Treat (رفتار کردن)
- Warmth (گرمایی)
- Sincerity (صمیمیت)
- Cared (دوست داشتن)
- Help (کمک کردن)

یک روز، بابی در جستجوی ماهی در یک رودخانه آبی و آرام بود. او با دقت به سمت آب نگریست و صبر کرد. بعد از کمی، یک ماهی طلایی با بالای آب ظاهر شد. بابی با هیجان ماهی را گرفت و با خوشحالی به محل زندگی خود برگشت.
One day, Bobby was in search of fish in a calm and blue river. He looked carefully towards the water and waited. After a while, a golden fish appeared above the water. Bobby caught the fish with excitement and happily returned to his home.
بابی هر روز به دنبال ماهی‌های جدید بود. او با احتیاط به آب نزدیک می‌شد و صبر می‌کرد. بعد از مدتی، یک ماهی آبی روی آب دیده شد. بابی با شگفتی ماهی آبی را گرفت و به دوستانش نشان داد.
Bobby searched for new fish every day. He approached the water cautiously and waited. After a while, a blue fish was spotted on the surface. Bobby caught the blue fish with astonishment and showed it to his friends.
یک روز، بابی دید که یک جوجه بچه شیر به دنبال مادرش می‌گردد. بابی به جوجه کمک کرد و آنها را به امان رساند. در این لحظه، بابی دریافت که کمک به دیگران چقدر خوب است.
One day, Bobby saw a lion cub searching for its mother. Bobby helped the cub and brought them to safety. In that moment, Bobby realized how good it feels to help others.
بابی همیشه با دوستانش مهربان و خونگرم بود. او با هر حیوانی که می‌دید صمیمانه رفتار می‌کرد. او به همه نشان می‌داد که دوستشان دارد و همیشه به آنها کمک می‌کند.
Bobby was always kind and warm with his friends. He treated every animal he met with sincerity. He showed them all that he cared and would always help them.
برای بابی، دوستی و کمک به دیگران مهمترین چیز در جهان بود. او به خوبی می‌دانست که با دوستانش در برابر مشکلات متحد شده و می‌توانند با هم هر مشکلی را حل کنند.
For Bobby, friendship and helping others were the most important things in the world. He knew well that together with his friends, they could face any challenge and solve any problem.
در نهایت، بابی به این نتیجه رسید که بهترین راه برای خوشبختی و صلح در جنگل، احترام و مهربانی نسبت به همه حیوانات است. او با دوستانش به این تفکر ادامه داد و جنگل را به یک مکان پر از دوستی و همبستگی تبدیل کرد.
Ultimately, Bobby concluded that the best way to happiness and peace in the forest was by showing respect and kindness to all the animals. He continued with this mindset alongside his friends, transforming the jungle into a place full of friendship and unity.

Vocabulary - لغات:

- Forest (جنگل)
- Colorful (رنگارنگ)
- Fur (پشم)
- Bear (خرس)
- River (رودخانه)
- Fish (ماهی)
- Golden (طلایی)
- Excitement (هیجان)
- Blue (آبی)
- Astonishment (شگفتی)
- Lion cub (جوجه شیر)
- Helped (کمک کرد)
- Safety (امان)
- Kind (مهربان)
- Warm (گرم)
- Sincerity (صمیمیت)
- Friendship (دوستی)
- Respect (احترام)
- Unity (همبستگی)


داستان انکلیسی دو زبانه دسته : زبان های خارجی
داستان انگلیسی دو زبانه با لغات مهم برای آموزش زبان انگلیسی
5.0 (2)


خیلی خوب بود

1402/10/15 5 · Reply


خسته نباشید. استفاده کردیم از مطلب خوبتون

1402/10/15 5 · Reply



طرح زندگی خوب

درباره ما

طرح زندگی خوب، پرتال جامعی است که در اکثر حوزه های مرتبط با کیفیت زندگی، به ارائه خدمات آنلاین و تولید محتوی می پردازد. هدف این سامانه، ایجاد فرصت های بهبود در کیفیت زندگی فارسی زبانان بویژه ایرانیان عزیز می باشد.

عضویت در خبرنامه
عضویت

کلیه حقوق وبسایت glp.ir متعلق به تیم طرح زندگی خوب است.